تصویر آخر

گاه نوشته های من ! (مهران میرزایی) ...

تصویر آخر

گاه نوشته های من ! (مهران میرزایی) ...

با نوایی هم اهنگ باران-فریدون مشیری

با نوایی هم اهنگ باران 

 

      این شباهنگ بی اشیانه 

 

            قصه ها دارد از هجر یاران 

 

                  در شبی این چنین بی کرانه

شعر هما میر افشار در جواب شعر اخرین جرعه ی این جام از ف -مشیری

به که می اندیشی... 

 

به که می اندیشی؟ 

کیست در زاویه ی دید دو چشمان چنان جنگل تو؟ 

که عمیق است و پر افسون و غمین 

از تو بیزارم و از ان که در اعمال خیال تو کند رقص وجود 

از تو بیزارم و از بود ونبود 

*** 

نشان از من چه می جویی،تورا دیگر نمی خواهم 

حدیث دل چه می گویی، تورا دیگر نمی خواهم 

به بزم باده نوشانم مجو، ساغر شکستم من 

ره بیهوده می پویی، تورا دیگر نمی خواهم . 

 

                             (قابل توجه:در این اشعار خانم میر افشار،مخاطب اقای مشیری نیستند) 

شعر هما میرافشار در جواب شعر کوچه فریدون مشیری

بی تو من زنده نمانم...

 

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم 

صید افتاده به خونم 

تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم؟ 

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی 

بی من از شهر سفر کردی و رفتی 

قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم 

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم 

تو ندیدی. 

نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی 

چون در خانه ببستم، 

دگر از پای نشستم 

گوییا زلزله امد، 

گوییا خانه فرو ریخت سر من 

بی تو من در همه ی شهر غریبم 

بی تو کس نشود از این دل بشکسته صدایی 

برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوایی 

تو همه بود و نبودی  

تو همه شعر و سرودی 

چه گریزی ز بر من؟ 

که ز کویت نگریزم 

گر بمیرم ز غم دل، 

به تو هرگز نستیزم 

من ویک لحظه جدایی؟ 

نتوانم نتوانم 

بی تو من زنده نمانم..... 

 

اخرین جرعه ی این جام-فریدون مشیری

اخرین جرعه این جام  

همه می پرسند: 

چیست در زمزمه ی مبهم اب؟ 

چیست در همهمه ی دلکش برگ؟ 

چیست در بازی ان ابر سپید، 

روی این ابی ارام بلند، 

که تو را می برد اینگونه به ژرفای خیال؟ 

 

چیست در خلوت خاموش کبوترها؟ 

چیست در کوشش بی حاصل موج؟ 

چیست در خنده ی جام؟ 

که تو چندین ساعت، 

مات و مبهوت به ان می نگری؟ 

 نه به ابر، 

نه به اب،  

نه به برگ، 

نه به این ابی ارام بلند، 

نه به این خلوت خاموش کبوترها، 

نه به این اتش سوزنده که لغزیده به جام، 

من به این جمله نمی اندیشم. 

 

من،مناجات درختان را ، هنگام سحر، 

رقص عطر گل یخ را با باد، 

نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه، 

صحبت چلچله ها را با صبح، 

نبض پاینده ی هستی را در گندم زار ، 

گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل، 

همه را می شنوم، 

          می بینم. 

من به این جمله نمی اندیشم. 

 

به تو می اندیشم 

ای سراپا همه خوبی، 

تک و تنها به تو می اندیشم. 

همه وقت 

همه جا 

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم. 

تو بدان این را، تنها تو بدان! 

 

جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب 

من فدای تو،به جای همه گل ها تو بخند. 

اینک این من که به پای تو درافتادم باز  

ریسمانی کن از ان موی دراز، 

تو بگیر، 

تو ببند! 

 

تو بخواه 

پاسخ چلچله ها را،تو بگو! 

قصه ی ابر هوا را، تو بخوان! 

تو بمان با من، تنها توبمان 

 

در دل ساغر هستی تو بجوش، 

من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی ست، 

 اخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش!

حرف های بی سر و ته! شماره ۱

تا حالا شنیدین به بعضی ادما می گن خوب و به بعضی ها می گن بد؟ 

اصلن ادم خوب کی هست و چه ویژگی هایی داره؟ 

من به کسی که مزاحم دیگران نمی شه، دیگران رو مسخره نمی کنه، ادم با دین و ایمونی هست، خدا رو به خاطر چیزایی که بهش داده شکر می کنه و به هر چی که داره قانعه. این جور ادما نه بی مصرف هستند ونه مصرف زائد دارند. ساده زیست وساده اندیش، البته اونقدر زرنگ هستند که نذارن کسی حقشون رو بخوره. اینا ادم هایی کم هزینه هستند ، نه لوس هستند  و نه اهل قرتی بازی. سعی می کنن به همه کمک کنند ونسبت به اطرافشون خوش بین و مثبت اندیش. ما به کسی که این ویژگی ها رو داشته باشه می گیم خوب! اما ادمای بد چی؟ اینا چه جوری هستن؟ 

 در جواب این سوال باید بگم که تمام ویژگی های ادمای خوب رو برعکس کنیم میشه ادم بد!