من دل به زیبایی، به خوبی میسپارم؛دینم این است . من مهربانی را ستایش میکنم ؛آیینم این است .من رنجها را با صبور ی میپذیرم؛ من زندگی را دوست دارم؛ انسان و باران و چمن را میستایم . انسان وباران و چمن را میسرایم ،،،در این گزرگه ... بگزار خود را گم کنم ......... بگزار از این ره بگزرم با دوست... با دوست....
تو به من خندیدی
و نمی دانستـــــی
من به چه دلهــره از باغچه همسایه
سیب را دزدیــدم
باغبان در پی من دویـــد
سیب را در دست تو دیـــد
غضب الوده به من کرد نگـــاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خـــاک
و تو رفتی و هنـــوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکـــرار کنــان
می دهــد آزارم
و من اندیشه کنـــان
غرق این پنـــدارم
که چـــــرا
خانه کوچک ما سیب نداشت ...
.
.
.
.
.
.
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: بـــــرو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکــــرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت ...
خانه دوست نمایان
راه پیدا و لیک
پای را یارای رفتن نیست
حال من را دریاب
که در این پای رمق دیگر نیست
نای من هرچه که بود
فقط اندازه پیدا شدن جایت بود
حال من را دریاب
وببین دل مردست
و از دوری تو پژمردست
خانه دوست کجاست ؟
خانه دوست نمایان
راه پیداست ولیک
پای را یارای رفتن نیست...
(این شعر از یه دوست بنام اقا مهدی بود که من خیلی این شعرو دوست دارم)
وقتی این همه اشتباه جدید وجود دارد چرا باید اشتباهات قدیمی را تکرار کرد؟؟؟
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم...
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
دلا نزد کسی بنشین ، که او از دل خبر دارد...
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
خدایا دولت فقر به من ارزانی دار...
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++