تصویر آخر

گاه نوشته های من ! (مهران میرزایی) ...

تصویر آخر

گاه نوشته های من ! (مهران میرزایی) ...

به زودی

به زودی... 

  • بیوگرافی ایرج جنتی عطایی 

به همراه اشعار و ترانه های... 

 

  • ایرج جنتی عطایی 
  • سهراب سپهری 
  • برخی از دست نوشته های علی شریعتی( از شریعتی فقط از لحاظ ادبی می پردازیم و کاری با اعتقادات سیاسی و اجتماعی و یا مذهبی او نداریم) 
  • مهدی اخوان ثالث 
  • فروغ فرخزاد
  • هوشنگ ابتهاج 
  • یغما گلرویی 
  • حمید مصدق 
  • و برخی از اشعار کلاسیک فارسی 

یاور همیشه مومن-ایرج جنتی عطایی

                       یاور همیشه مومن 

 

  ای به داد من رسیده، تو روزای خود شکستن 

ای چراغ مهربونی، تو شبای وحشت من 

ای تبلور حقیقت، توی لحظه های تردید 

تو منو از شب گرفتی ، تو منو دادی به خورشید 

اگه باشی یا نباشی، برای من تکیه گاهی 

برای من که غریبم، تو رفیقی،جون پناهی 

 

ناجی عاطفه ی من، شعرم از تو جون گرفته، 

رگ خشک بودن من، از تن تو خون گرفته 

اگه مدیون تو باشم، اگه از تو باشه جونم 

قدر اون لحظه نداره که منو دادی نشونم 

وقتی شب، شب سفر بود، توی کوچه های وحشت 

وقتی هر سایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت 

وقتی هر ثانیه ی شب، تپش هراس من بود 

وقتی زخم خنجر دوست، بهترین لباس من بود 

تو با دست مهربونی، به تنم مرهم کشیدی 

برام از روشنی گفتی، پرده ی شبو دریدی 

یاور همیشه مومن، تو برو، سفر سلامت 

غم من نخور که دوری، برای من شده عادت 

ای طلوع اولین دوست، ای رفیق اخر من 

به سلامت،سفرت خوش، ای یگانه یاور من 

مقصدت هر جا که باشه،هر جای دنیا که باشی 

اون ور مرز شقایق، پشت لحظه ها که باشی 

خاطرت باشه که قلبت، سپر بلای من بود 

تنها دست تو رفیق، دست بی ریای من بود. 

 

                                                  

خونه-ایرج جنتی عطایی

                        خونه 

خونه،این خونه ی ویرون،واسه من هزار تا خاطره داره 

خونه،این خونه ی تاریک، چه روزایی رو به یادم میاره 

اون روزا یادم نمیره،دیوار خونه پر از پنجره بود 

تا افق همسایه ی ما دریا بود،ستاره بود، منظره بود 

خونه،خونه جای بازی برای افتاب و ماه بود 

پر نور واسه بیداری،پر سایه واسه خواب بود 

 

پدرم می گفت: قدیما کینه هامونو  دور انداخته بودیم 

توی برف و باد و بارون، خونه رو با قلبامون ساخته بودیم 

 

 

خونه عشق مادرم بود، که تو باغچش گل اطلسی می کاشت 

خونه روح پدرم بود، چیزی رو هم پای خونه دوست نداشت 

 

 

سیل غارتگر اومد، از تو رودخونه گذشت 

پل ها رو شکست و برد، زد و از خونه گذشت 

دست غارتگر سیل، خونه رو ویرونه کرد 

پدر پیرمو کشت، مادرو دیوونه کرد... 

 

حالا من موندم و این ویروونه ها 

پر خشم و کینه ی دیوونه ها 

 

منه زخمی،من خسته، من پاک 

می نویسم اخرین حرفو روو خاک: 

کی میاد دست توی دستم بزاره، 

تا بسازیم خونمون رو دوباره؟ 

 

چکاوک-ایرج جنتی عطایی

                                چکاوک 

کجای این جنگل شب پنهان شدی؟خورشیدکم! 

پشت کدوم سد سکوت پر می کشی ، چکاوکم؟ 

چرا به من شک می کنی، من که منم برای تو؟ 

 لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو... 

دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو؟ 

پشت کدوم بهونه باز پنهون کنم هق هقمو..؟ 

 

گریه نمی کنم، نرو،بغض نمی کنم بشین، 

حرف نمی زنم، بمون،اه نمی کشم، ببین... 

 

سفر نکن خورشیدکم، ترک نکن منو نرو، 

نبودنت مرگ منه، راهی این سفر نشو.. 

نذار که عشق من و تو ، اینجا به اخر برسه، 

بری تو و مرگ من از رفتن تو سر برسه.. 

نوازشم کن و ببین ، عشق می ریزه از صدام، 

صدام کن و ببین که باز ، غنچه می دن ترانه هام... 

اگر چه من به چشم تو ،کمم، قدیمی ام،گمم 

 اتش فشان عشقمو...،دریای پر تلاطمم.. 

 

گریه نمی کنم نرو، بغض نمی کنم، ببین 

حرف نمیزنم، بمون، اه نمی کشم، ببین...

مرا به خانه ام ببر-ایرج جنتی عطایی

     مرا به خانه ام ببر  

شب اشیانه!شب زده! چکاوک شکسته پر! 

رسیده ام به ناکجا، مرا به خانه ام ببر 

کسی به یاد عشق نیست،کسی به فکر ما شدن، 

از ان تبار خود شکن، تو مانده ای و بغض من... 

 

از این چراغ مردگی،از این بر اب سوختن، 

از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن 

چگونه گریه سر کنم؟که یار غم گسار نیست 

مرا به خانه ام ببر که شهر،شهر یار نیست. 

 

مرابه خانه ام ببر،ستاره دلنواز نیست 

سکوت، نعره می زند،که شب، ترانه ساز نیست 

مرا به خانه ام ببر، که عشق در میانه نیست 

مرا به خانه ام ببر، اگر چه خانه، خانه نیست 

 

از این چراغ مردگی،از این بر اب سوختن 

از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن 

چگونه گریه سر کنم؟ که یار غم گسار نیست 

مرا به خانه ام ببر، که شهر، شهر یار نیست.